جدول جو
جدول جو

معنی حکیم شاه - جستجوی لغت در جدول جو

حکیم شاه
(حَ)
محمد بن مبارک قزوینی. یکی از مشاهیر علما و اطباء از مردم قزوین از شاگردان ملاجلال الدین دوانی است و صاحب تآلیف کثیره است و از جمله: ترجمه حیات الحیوان دمیری بفارسی که آنرا بنام سلطان سلیم خان پادشاه عثمانی کرده است و نصیحت نامه بفارسی که به سال 929 هجری قمری از آن فراغت یافته است و تفسیری از سورۀ فتح تا آخر قرآن. حاشیۀ بر هدایه. و حاشیۀ بر نسفی. شرحی بر ایساغوجی. شرحی بر کافیه. و نیز تألیفی بنام موجز در طب و ذیلی بر تذکرهالشعراء امیرعلی شیر نوائی ازتألیفات اوست. رجوع به محمد بن مبارک قزوینی شود
عبدالحکیم. شاعری از مردم لاهور. او را تذکرۀ شعرائی است حاوی شرح حال گویندگان معاصر خود او که در اورنگ آباد به سال 1175 هجری قمری بنام ’مردم دیده’ بپایان برده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَ)
گویند نام حکیمی بوده که بجهت بهرام هفت عمارت فرمود ساختند که به هفت منظر مشهور است و شهر آمل را به جایزه گرفت. (از برهان) (از رشیدی). بعضی گویند نام یکی از شاگردان سنمار است که بجهت بهرام گور خورنگه و سه دیر ساخت. (از برهان) :
در میان بود مردی آزاده
مهترآیین و محتشم زاده
شیده نامی بروشنی چون شید
نقش پیرای هرسیاه و سپید...
کرده سنمارش اوستاد نخست...
در خورنق ز نغزکاریها
داده با اوستاد یاریها.
نظامی.
چو بر این گفته رفت روزی چند
شیده را خواند شاه شیدابند
تا شود شاه شیده از بهرام
شهربابک به شیده داد تمام.
نظامی (هفت پیکر چ وحید ص 141).
شیده بر طالعی خجسته نهاد
کرد گنبدسرای را بنیاد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(حَ)
ابن عمیرالشامی، مکنی به ابی الاحوص. محدث است. محدثان در تاریخ اسلام، نه تنها ناقلان احادیث بلکه حافظان امانت علمی امت اسلامی بودند. آنان در دوران اختلاط احادیث صحیح و جعلی، با تکیه بر معیارهای علمی، به پالایش روایات پرداختند و با دسته بندی آن ها، منابع معتبر را متمایز ساختند. علم رجال و طبقات راویان به همت همین محدثان شکل گرفت و معیارهای دقیق علمی برای نقل روایت تدوین شد.
لغت نامه دهخدا
(حَ)
یکی از متأخران شعرای ایران است. از اهالی مشهد بوده و در سالهای 1100 هجری قمری میزیسته. یک دیوان مشتمل بر اشعار فارسی و عربی و یک مثنوی دارد
لغت نامه دهخدا
(حَ)
موضعی است به جنوب چوتفوال نزدیک مصب رود تجن بنواحی شمال غربی مرو
لغت نامه دهخدا
(تِ)
امیر حاتم شاه، یکی از امراء زمان شاه طهماسب اول و امیرکهدم، گیلان. او سربعصیان افراشت و در سال 942 هجری قمری شهر رشت را که مرکز پیه پس است متصرف گشت و لقب شاهی برخود نهاد. و به نام خود سکه زد و خطبه نیز به نام او خواندند. رابینو گوید: در تاریخ گیلان عبدالفتاح فومنی (ص 113) آمده است که بیت ذیل بر فص خاتم او منقوش بوده است:
جهان که وسعت او صد هزار فرسنگ است
به پیش چشم جهان بین همتم تنگ است.
؟
و در کتاب مزبوراز نقش سکۀ او چیزی نیامده است. رجوع به مسکوکات رابینو ص 82 شود
لغت نامه دهخدا
(کَ / کِ)
فردوسی در شاهنامه دو بار کیومرث را کی شاه خوانده است:
سپه کرد و نزدیک او راه جست
همی تخت و دیهیم کی شاه جست.
(شاهنامه چ دبیرسیاقی ص 14).
برفتند با سوکواری و درد
ز درگاه کی شاه برخاست گرد.
(شاهنامه ایضاً ص 15).
رجوع به ’کی’ و ’کیومرث’ شود
لغت نامه دهخدا
(قَزْ)
محمد بن جارک، معروف به حکیم شاه محمد. از مشاهیرعلما و اطبای نامی قرن دهم هجری است که سلطان بایزید ثانی (886- 918 هجری قمری) وی را به قسطنطنیه احضارکرد و طبیب خاص دربار گردانید و در عهد سلطان سلیم و سلطان سلیمان نیز به همین سمت باقی ماند. وی به سال 966 هجری قمری وفات یافت. او راست: 1- ترجمه تذکره الشعراء. 2 و 3- ترجمه ترکی و فارسی حیوهالحیوان دمیری. 4- تفسیر قرآن از سورۀ نحل تا آخر، یا از سورۀ فتح تا آخر. 5- حاشیۀ تهافت خواجه زاده مصطفی بن یونس. 6- حاشیۀ شرح عقاید نسفی. 7- ذیل تذکرهالشعراء علیشیر نوایی. 8- ربط السور و الاّیات. 9- ایساغوجی. 10- شرح عقاید ملا جلال دوانی. 11- شرح کافیه ابن حاجب. و دور نیست که حکیم محشی سیوطی که حواشی او در اکثرچاپهای آن کتاب به طبع رسیده همین حکیم شاه باشد. (کشف الظنون) (قاموس الاعلام) (ریحانه الادب ج 3 ص 296)
لغت نامه دهخدا